ما از این که چگونه هنرمندان، نویسندگان و نوازندگان شناخته شده می توانند آثار هنری، کتاب ها و آهنگ های جدیدی تولید کنند شگفت زده می شویم. به نوعی، آنها از گمنامی بیرون آمدند و فرآیندی را پرورش دادند که خلاقیت ماهرانه را با رها کردن یک پروژه و رفتن به پروژه دیگر متعادل می کند. نوازندگان جاز گروههای به ظاهر تمرینشده خود را بداهه نوازی مینامند جریان. هنرمندان، نویسندگان، شاعران و مجسمهسازان نیز هنگام خلق آثار خود از این جریان استفاده میکنند. گاهی اوقات، نتایج جریان می تواند منجر به بهره وری غیرقابل تصور شود. چگونه استیون کینگ، نویسنده داستان های ترسناک، 62 کتاب و 200 داستان کوتاه منتشر کرد؟
جریان خلاق چیزی نیست که مختص عده معدودی باشد. این یک حالت طبیعی تخیل است که همه ما می توانیم آن را مهار کنیم. همه چیز با قدرت باور شروع می شود. منشا خلاقیت در مغز چیست؟ چگونه میتوانیم از حالت آرام به حالت جریانی که امکان بیان بدون مانع تخیل را میدهد تغییر دهیم؟
حالت پیش فرض مغز
اختراع، تعهد و پشتکار همه محصول مغز تکثیر کننده است. با این حال، آنها نیازمند انتقال از آنچه که مغز ایمن، کارآمد و قابل پیشبینی میداند، به حالتی نیاز دارند که به مغز زمینهای برای پردازش، یادگیری و تولید میدهد – به کسی اجازه میدهد ناشناخته را در آغوش بگیرد.
مغز 2 درصد وزن بدن را تشکیل می دهد اما 20 درصد اکسیژن مورد نیاز و 25 درصد کل گلوکز را تامین می کند. مغز مهارت های حسی، حرکتی و مشاهده ای تولید می کند که سازگاری و بقا را در محیطی که در آن رشد می کند به حداکثر می رساند. مطالعات نشان داده اند که چگونه مغز از پیش بینی برای آماده کردن فرد برای یک محرک بالقوه استفاده می کند. در حالی که ممکن است کارآمدترین یا سالم ترین پاسخ نباشد، مغز هنگام ارزیابی حال از گذشته استفاده می کند. دکتر مارکوس ریچل، عصب شناس، از این سیستم کنترل پایه به عنوان حالت پیش فرض عملکرد مغز یاد کرد (2001).
در حالت پیشفرض، فرد مجموعهای از رفتارها و راهبردهای مقابلهای را برای یک محرک ناشناخته اعمال میکند. این یک فرآیند ناخودآگاه است. رفتارهای استرس انطباقی ایجاد می شود و به انتقال دهنده های عصبی مانند کورتیزول، اپی نفرین و نوراپی نفرین نیاز دارد. هنگامی که مغز تهدیدی را در محیط درک می کند، سیستم عصبی خودمختار، پاسخ پرواز یا پرواز را فعال می کند، و همزمان با فراخوانی خاطرات و تولید انتقال دهنده های عصبی و هورمون ها، بدن را برای عمل آماده می کند. در اینجا مقاله ای در مورد سیستم عصبی خودمختار و استراتژی های ذهن آگاهی آورده شده است. تغییراتی که در بدن رخ می دهد، فیزیکی هستند، از جمله احساساتی که ظاهر می شوند.
مغز به دنبال حل یک تهدید بالقوه با مواجهه مستقیم با آن یا اجتناب از آن است. راهبردهای مقابله راهی برای مغز برای حل هر گونه استرس پیش از بدتر شدن درجه التهاب داخلی ارائه می دهد. برخی از راهبردهای مقابله ای موثرتر از سایرین هستند. روشهای کممولد، مانند الکل، سیگار، مصرف مواد مخدر، عصبانیت و درونسازی ممکن است خطر ابتلا به بیماریهای مزمن را افزایش دهند. محققان فرض کرده اند که سرکوب یا به دام انداختن پاسخ جنگ و گریز می تواند یک عامل خطر برای افسردگی باشد.
اگر بدون توسعه دیگران از یک استراتژی مقابله ای جلوگیری کنیم و چرخه معمول محرک-پاسخ قطع شود، نورون ها سعی می کنند شکاف ها را پر کنند و اغلب به سمت بهترین چیز بعدی حرکت می کنند. ادبیات به ما می گوید که برخی از افرادی که دیگر نمی توانند از طریق غذا خوردن بعد از عمل جراحی بای پس معده احساس رضایت کنند، ممکن است رفتارهای قمار، بیش از حد جنسی یا وابستگی به الکل داشته باشند که این نظریه را پشتیبانی می کند. انتقال اعتیاد.
آنچه را که نمی توان به عنوان انرژی جنبشی به صورت درونی و بالقوه منتقل کرد مهار کرد. گویی مغز در جستجوی چیزی است که میل به احساس لذت بیشتر (یا اجتناب از درد)، رفع کسالت، صاف کردن افکار ناپایدار یا کاهش تنش ایجاد شده را برآورده کند. سندرم کمبود پاداش یک اختلال در مدار عصبی مغز مربوط به مسیرهای دوپامین است. اساس رفتار اعتیاد آور است.
انگیزه می تواند به ما کمک کند علیرغم درد تغییر به جلو حرکت کنیم. و پایه و اساس خلاقیت است.
خلاقیت و هوش: عبور از حالت ایمن
انگیزه: یک راه طلایی وجود دارد که مغز فرد را از حالت بیکاری به انجام یک رفتار جدید سوق می دهد. استرس خیلی زیاد یا خیلی کم با اشکال بی ثباتی برابری می کند. مغز خاطرات وقایع را غربال می کند و به یک رویکرد واکنشی نسبت به موضوعات مورد نظر می رسد. از یک جهت، مغز زمان حال را به چیزی که قبلاً رخ داده است، محو می کند. بجای، جریان خلاق به ما این امکان را می دهد که با خاک رس موجودی که اکنون منتظر مجسمه سازی است تعامل کنیم.
مغز توانایی میانبرهای شناختی یا اکتشافی را برای پیش بینی دقیق یک فرآیند تقویت می کند. اگر مغز از طریق دانش یا تجربه برای سناریوهای خاص به خوبی آماده باشد، ممکن است به بهترین شکل محیط را پیش بینی کند. این آمادگی اساس هوش را تشکیل می دهد. عصب شناسان بر این باورند که هوش معادل توانایی مغز برای کارآمدترین عملکرد است فرضیه کارایی عصبی).
هاوارد گاردنر، روانشناس، نظریه هوش های چندگانه خود را نوشت که هوش را عملکرد بهینه تری از هشت حوزه توصیف می کند: زبانی (کلمات)، منطقی-ریاضی (اعداد/استدلال)، فضایی («تصویر هوشمند»)، جسمی- حرکتی ( باهوش بدن»)، هوش موسیقیایی، بین فردی («مردم باهوش»)، درون فردی («خود باهوش»)، و هوش طبیعت گرا («طبیعت هوشمند»). به عنوان یک فرد، ما می توانیم هوش خود را برای ایجاد خلاقیت های منحصر به فرد مهار کنیم.
خلاقیت مستلزم شکستن اینرسی است، زیرا مغز به دنبال آن است که زمان خود را با چیزهای کم چالشتر مانند رسانههای اجتماعی، پخش فیلم و سایر اشکال «بیرونزدگی» اشغال کند. بخش حیاتی القای جریان خلاق این است که مغز “موانع انجام” را به عنوان یک انگیزه درک می کند نه یک عامل استرس زا.
واکنش استرس جریان خلاق را خفه می کند. مطالعات نشان داده اند که ترشح کورتیزون از اتصالات عصبی جدید یا نوروپلاستیسیته جلوگیری می کند. برای شکوفایی خلاقیت، باید با انعطاف و کنجکاوی به عدم اطمینان نزدیک شویم. من دوست دارم از این به عنوان ذهن تبلیغی یاد کنم. تمرینات ذهن آگاهی می تواند ما را به آنجا برساند.
اجزای خلاقیت: فکر، خستگی (به اندازه کافی) و دست ها
درست همانطور که پریدن انسان را تا مرزهای گرانش می برد، مغز نیز از ابزارهای افکار ما برای خلاقیت، از جمله حافظه، شهود و تخیل استفاده می کند تا در برابر نیروی اینرسی، حال ناشناخته ای را بسازد. این هدیه ای است که گزینه های بی نهایت دارد – خطوط، اشکال، کلمات، حرکات و ساختار. با این حال، هماهنگی نیاز به کالیبراسیون و برنامه ریزی دارد تا تخیل در یک خلاقیت منحصر به فرد و ماهرانه ظاهر شود.
همانطور که بدن بیکار می نشیند، مایل است به “وصل کردن نقاط” به فعالیتی که افکار را آرام می کند و در عین حال ناراحتی ناشی از کسالت را مسدود می کند، ادامه دهد. با این حال، ملال نیز مقدم بر جریان خلاق است. اگر به اندازه کافی با آن بنشینید، افکار شما به عمل تبدیل می شوند. کار هنری بعدی شما ممکن است فقط به عنوان یک رویا شروع شود. فقط از جی کی رولینگ بپرسید که چه زمانی دنیای هری پاتر را تصور کرد.
عنصر نهایی خلاقیت، ابزار مستقیم دست است. دست ها پلی هستند که فکر را با عمل در هم می آمیزد. تصاویر هومونکولوس نشان می دهد که مقدار قابل توجهی از نقشه برداری حرکتی و حسی مغز به دست ها اختصاص دارد. سیم کشی دست ما را قادر می سازد تا حرکات ظریف و جسورانه را انجام دهد. ما حتی می توانیم از مغز خود برای حرکت دادن بدن خود برای ساختن هنر بدون دست استفاده کنیم. آن آدامز، هنرمند آمریکایی که پس از ابتلا به فلج اطفال در 24 سالگی، خود را آموزش داد تا از دهان خود برای طراحی و نقاشی آثار هنری استفاده کند. انسان ها از مهارت خود برای سازماندهی و نظم دادن به افکار خود در هر زمینه ای که در آن هستند، هنرمند، موسیقیدان، نویسنده، سرآشپز یا سازنده استفاده می کنند.
خلاصه
خلاقیت مهارتی است که می توان آن را توسعه داد. برای رهایی آن به انگیزه ای آرام نیاز دارد. استرس می تواند آن را مسدود کند. مهار نیروی تخیل و آشکار ساختن آن از طریق ظرافت و فردیت، واقعاً انسان بودن است. همه انسان ها مواد خامی برای ایجاد یک تجربه خاص دارند – تبدیل خاطرات و ژنوم خود به یک اثر هنری، نوشتاری یا حرکتی – اثری به اندازه هر فرد منحصر به فرد.
پیشنهادهایی برای باز کردن قفل جریان خلاق
- ترجیحاً بعد از ورزش، زمان آرامش را برنامه ریزی کنید
- بنشینید و زمان بگذارید تا جریان توسعه یابد
- قلم به کاغذ بدون فیلتر کردن جریان
- از فرآیند لذت ببرید
- تکرار